::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::

متن مرتبط با «دنیا» در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: نوشته شده است

:::::کوچه بود دنیای من:::::

  • v :::::کوچه بود دنیای من::::: :::::کوچه بود دنیای من::::: سینه مالامال زدرد کوچه خلوت بیصداتاریک وسردآسمان هم گریه سرداد به حال زار من نم نم باران شروع کرد میخورد بر صورتم کوچه انگار پایانی نداشتهرچه میرفتم اتمامی نداشت زیر لب گفتم چرا من گم شدم؟ کوچه که اینقدر طولانی نبودخانه ها با من بیگانه نبود نم نم باران حی شدّت گرفتترس و وحشت در وجودم جان گرفت ناتوان وبی رمق از خستگیلرزشی افتاد تمام هیکلم با خودم گفتم کجایی بابای گلمدخترت تنها در جای غریب در میان گرگهای آدم نما مردم فریبهرچه سن بالا رود کمبود تو هم بیشتر استزندگی بیتو مثال مرغکیزخمی بی بال وپر است ناگهان دستی رسید بر سوی من صورتش مثل تو بود خندیدوگفتفکرکردی که تنها گشته ای ؟خیز زجایت بیا همراه من درخیالم دست تو در دست من هیچ نفهمیدمرسیدم بردر رویای من آری آری کوچه بود دنیای من کوچه خالیستامّا پربودازدیروزو امروزو خاطرات فردای منآری آری کوچه شد دوستم رفیقم همدم تنهای من گاه به شادی در کنارم گاه شریک لحظه های حسرت و غمهای من + نوشته شده در دوشنبه ششم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 8:51 توسط سمیرا | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ::::: چه رسمی دارد این دنیا:::::

  • دلم  طوفانی از درد است  نمیدانی چه دلتنگ استمیان سینه ام هچ آرزویی نیست  تمام آرزو چون غنچه نشگفته اسیر  بادپاییزی فنا گشته دلم دریایی از غمهاندانسته بدست روزگار افسوس تباه گشته چه رسمی دارد این دنیاگهی عاشقگهی ویرانگریست کارش  چه دل بستیم به این آیّام محبّت رفته ازیادش من وتوبچه دردیم  که ناخواسته کنارهم گره  خورده صفات آدمی مرده بروی شادی هم خط سیاه خورده هر آنچه قسمت ما بودبه گِل بنشسته وازریشه پژمرده  هر آنچه قسمت ما بودبه گِل بنشسته وازریشه پژمرده نوشته شده در سه شنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۱ساعت 15:8 توسط سمیرا| | بخوانید, ...ادامه مطلب

  • :::::دربازی دنیا هرچه بود باخته بودم :::::

  •  من با همه دردفلک ساخته بودم دربازی دنیا هرچه بود باخته بودم ازهستی عالم  بسوختم زغم درکوچه تاریک زدرد دادزدم هوارفریادزدم  تودیدی مرا باززمن دورشدی  ویران گذاشتی با دگری جورشدی   من خسته وحیران با این دل گریان تاوان چه بوده   بهرچه فتادم؟ ای بی خبراز حال من و دیروزفردا  گفتی که تحمّل  کمی صبر هرروز نگو صبر  بس کن حیا کن تودوست نمایی  ازصبرشده باورمن زجرکشیدن  جسم وتن من مرگ دیدن من با همه حیله ,دربازی,دنیا,هرچه,باخته,بودم ...ادامه مطلب

  • ::::: دوست داشتم فاتح دنیا شوم:::::

  •  دوست داشتم فاتح دنیا شوم هرکه مشکل داشت من مشکل گشای آن شوم  دوست داشتم دختر بابا شوم  دست به دست او دهم درمان هر درد ها شوم  آرزوها دست دستان توانای خدا   یک به یک از بین برفت و  عاقبت  قلب زخمی تو را مرهم شوم من که هیچ کاریم به این دنیا نبود حسرتم جز دوری از ماما نبود برق چشمان پدر راه امید را , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها