::::: هرروز دلم شکست:::::

ساخت وبلاگ

 

در مسیر  لحظه های بیقراری دل شکست

در هوای سرد پاییز بارانی دلم شکست

غم رفتن پدر کم بود 

مرگ  جانسوز عمو بر دلم نشست

  بارش بارا ن  سیل آسای آسمان

انگار همصدا شدند

این سکوت تاریکی شب را

از ماه و ستاره ها گسست  

جای سالمی نماند بر قلبم 

تیکه های زخم دلم

بی مداوا پینه بست 

  هر چه که شد یا که بود

در لا بلای  نقشه های روزگار گذشت

سنگینی غصّه های مردگان 

آنقدر اثر گذاشت 

که قدرت ایستادن را این کمرم نداشت

  روح و جانم فنا شدازرفتن پدر

دنیای لعنتی

اشک چشمان مرا ندیدو

عمو را از پیشم بر داشت

  هرروز دلم  شکست

و جانم رمق  نماند

خاموشی روزو شبم

دلتنگی خزان 

درسینه ام جایی برای خواستن

یک زندگی نکاشت 

دردفترسرنوشت آنچه نوشته بود

این روزگار بی وفا 

یکدم یکی نشد با من هیچ نساخت

افسوس خوردم وصدای هق هق گریه هام

مرا به پای قبر عزیزان رساند

در مسیر  لحظه های بیقراری دل شکست

در هوای سرد پاییز بارانی

دلم واقعاً شکست

نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۶ساعت 15:19 توسط سمیرا image
::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : هرروز, نویسنده : mis-samira بازدید : 151 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 20:19