:::::دورشو از من :::::

نزدیکم نشو

تو هم گرفتار غم میشوی

دوری کن زمن

اسیر حسرت میشوی

فکرم رانکن

افسرده و بیکس میشوی

من گم شده  طبیعتم

و زخمی روزگار 

هر کس را دوست داشتم

خدا گرفته

من ماندم و یه کوله بار

غم عالم

سنگینی روی دوشم ناتوانم کرده

دورشو از من

و این غصّه های مرگ آور

تو شاد باش 

برو جایی که روح وروانت

اسیر دلتنگی ها نباشد 

برودر کوچه های عشق

که شقایقها روییده

برو در گذرگاهی که عشاق

از آن به خوبی یاد میکنند

برو در میان گلستانی

که غنچه های آن بر اثر باد پرپر نشده

برو جایی که کلمه دوست دارم

معنیٰ واقعّی  را در خود گرفته 

نگران من نباش

من از همه جا  مانده ام

از خودم دل کنده ام

من باران غمم  

فرزند غصّه ها

چندسالیست دزدکی زنده ام 

شاید بپرسی مگر میشود؟

آری خدا سرش شلوغ است

مرا از یاد برده

هرچنددلت با خدا باشد

خدا دلش به همه هست

وقت مرا ندارد 

برو تا تو هم آلوده

این غربت نشین بیکس نشوی

وظیفه ای دارم

تورا ازخوددورکنم

تا تو هم لبخند از لبانت بیرون نرود

تو هم گوشه گیر حسرت زده نشوی

  من درد  غربت وبیکس بودن را

تا ته دلم چشیده ام

من خیلی خوب قلب سوراخ شده

تنهایی را امتحان کرده ام

من فرزند پاییزم

و سردی زمستانم

من تاریکی شبهای قبرستان را

به چشم دیده ام

من بارها سر خاک مادر وپدر

با گریه به خواب رفته ام

من دوست داشتن را در خود دفن کرده ام

از من دور شو

نگذار عاقبت تو مثل من شود

برو دوست بدار

و دوستت داشته باشند

نگران من نباش

من سالهاست که خود را فراموش کرده ام 

نگران من نباش