میروم کوله باری هم ندارم
هر جا باشم با تو هستم
جزتومن فکری ندارم
از تو من جز خاطراتت
آن صدای دلروبایت
توشه ای همرا ندارم
عکسهایت آن نگاه بی کلامت
گفته های پرزعشقت
یادگاری من ندارم
نه بهاری نه زمستون
یا که بانم نم بارون
دیگه من کاری ندارم
شعرها هم با تو ماندن راتمنایی ندارم
بودن من یک بهانه آرزوها شد ترانه
در سر هیچ سودایی ندارم
رفتن من یک خیال بود
ایده آل بود
حال دیگر مشکلی هم با رفتن ندارم
ماه تابان میدرخشد
جاده هم جز من کسی را
با خودش همراه ندارد
کاروان بی مسافر
ظلمت تاریکی شب ترسی از فردا ندارم
گرتو میدیدی رخم را
صورت واشک ترم را
آه جانسوز دلم را
تو به حرفم میرسیدی
هرچه بوده یا نبوده
شک وتردیدی نمانده
ما بریدم از گذشته
در دلم جایی برای با تو بودن را ندارم
رفتم از کویت عزیزم
فکر من ازسر بدر کن
چاره ای جزرفتن ندارم
جای من پیش عزیزان
درکنار رفتگان است
هیچ امیدی ازخدای تو ندارم
نوشته شده در یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 10:18 توسط سمیرا
::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 17:23