آنقدردرحسرت دیروز شدم
رفتم بسوی خاطرات
از گذشته دفتری ماندوزروی احتیاط
خود فراموش کرده بودم
آنچه که برمن گذشت
هرورق ازآشنایی با توبود
آرزوهای جوانی پیش توافسانه بود
سطربه سطر خواندم تمام شب را
عمر من با دفترم همخانه بود
هرچه خواندم حسرت دیدار بود
عشق ما نقاشی دیوار بود
اززمانه شکوه کردم دردلم
پس چرا بااین همه دردو عذاب
ناله های بیجواب
باز فکرم در پی دیدار اوست ؟
در پی دیدار اوست ؟
::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 128