میروم با کوله باره غصّه ها
خسته و پژمرده تا سوی خدا
میروم شاید رسم برخانه ای
فکر فردا ها نباشد درسرم
میروم از این دیار زرق وبرق
تا به جایی که شود تاریک وسرد
این دل شوریده را غسلش کنند
شستشویش هم دهنددفنش کنند
قلب غمگین مرا بر قلب یک محتاج زنید
این دو چشمان مرا هم به نابینا دهید
هرچه اورگان در وجوداست به بیماران دهید
میروم جایی که ازهردق دقه دوری کنم
اشک ریزان دلم را داخل گوری کنم
ناله های بیصدا را
شکوه های ای خدا را
مُهر خاموشی زنم
میگریزم ازهمه دلبستگی
میروم ازاین همه وابستگی
روزگاری آرزوها داشتم
شاپرک بودم خیالها داشتم
دست تقدیر مرایاری نکرد
عشق هم با غصّه هام کاری نکرد
جان من بر لب رسیده ای خدا
زندگی را بندگی را میگذارم برشما
عاقبت تسلیم قلبم میشوم
میروم با کوله باره غصّه ها
خسته و پژمرده تا سوی خدا
میروم شاید رسم برخانه ای
فکر فردا ها نباشد درسرم
نوشته شده در پنجشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۶ساعت 10:53 توسط سمیرا
::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید
برچسب : غمگین,محتاج, نویسنده : mis-samira بازدید : 159 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 20:19