:::::دل بی تو بسوخت مادر:::::

ساخت وبلاگ

شعر مادر(3)

شدروزوشبم سیاه مادر

دل بی تو بسوخت مادر

دودشد هرآنچه که خیال بود

  ازهستی من  ستودمادر

 
خودبودم و امّادل نمانده

پس بودن من چه سود مادر


ازدست زمانه شکوه دارم


 تا عشق ومحبت را چشیدم

با حیلهتو راربود  مادر 

 
 من بیکس وتنها باهزار  تمنّا


 بی خیال زدنیا کرد جدا مادر

شعر مادر ایرج میرزا

 روزگار بی دین

از دامن تو کشید بیرون 

 
حالم خراب ست امّید سراب مادر

 
گریم چو باران نالم چو طوفان


ازدورری تو داغ دلم فزود مادر


از شانس بدم هیچ نگویم


شد روز سپید غروب مادر


 این قلب شکسته شعله ورشد

 
با هروزش باد

حاصل شده چون دود مادر


این بازی دنیا ساز دگری زد

 
 بعداز تو گرفت جان بابا


 من ماندم غصّه های دنیا


این دختر درد کشیده تنها


ازدیده به جای اشک خون چکید مادر

ازدیده به جای اشک خون چکید مادر

شعر مادر ایرج میرزا

نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 10:48 توسط سمیرا image
::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...
ما را در سایت ::::: این خدا را مهربان پنداشتم::::: دنبال می کنید

برچسب : بسوخت, نویسنده : mis-samira بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 20:19