وای که چقدر تنگ دلم
زندگی بی رنگ برام
روزای بودن تو
چه خوب باصفا بود
هرجانگاه میکردم
محبّت و وفابود
انگار همه را بردی
خالی شده خانه ما
مرا با خودنبردی
هرچه که میگذره زمان
نیاز بتو زیاده
میآم روخاکت میشینم
میگم بابا
ببین منو
چه حال وروزی دارم
تنها گذاشتین من و
روزخوشی ندارم
غمها شده رفیق من
صبروقرارنمونده
بگوبابا
تا کی باید
منتظر آمدن پیش شما بمونم؟
تحمّلم تموم شده
باورام همه مرده
حقّی که حرفش میزنند
خود خدا خورده
نصیب من درس وکارو غصّه
نسل منو همین خدا
به خاک وخون کشونده
تنهایی وسکوت دل
رفیق هر زمانند
بدون هیچ توّقعی کنار تو میمونند
درده دلم زیادو طاقت گفتنم نیست
خسته ومانده شده ام
دلیل بودنم چیست؟
خسته ومانده شده ام
دلیل بودنم چیست؟
نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم خرداد ۱۴۰۱ساعت 8:44 توسط سمیرا| |
::::: این خدا را مهربان پنداشتم:::::...برچسب : نویسنده : mis-samira بازدید : 96